چشمهایت

خلوت خالی و خاموش / مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد / شعر من شعله احساس منست / تو مرا شاعره کردی ای مرد

چشمهایت

خلوت خالی و خاموش / مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد / شعر من شعله احساس منست / تو مرا شاعره کردی ای مرد

هنوز باورم نمی شد کنارشم

بوی عطرش تمام فضا را پر کرده بود ، هنوز همون عطر بود

بویی که عاشقش بودم

دلم می خواست بین دو تا بازوم بگیرمش و بهش بگم من هنوز آزاده ی خودتم ...

ولی افسوس که بهم گفته بود دیگه هیچ تعلقی به هم نباید  داشته باشیم

هنوز عطر تنش ، نگاهش ، حتی خشم پنهون تو چهره اش یادم نرفته

لحظه ی خداحافظی سختر از همیشه بود حتی از خداحافظی روز آخر

باید ازش عذرخواهی می کردم اگه دستشو گرفتم،اگه مثل گذشته باهاش شوخی کردم،اگر...

نباید از حد خودم خارج می شدم  ... آخه بهم گفته بود دیگه  دوستم نداره...

 

ای کاش یک نفر هم از دل من خبر می گرفت...

نظرات 4 + ارسال نظر
ایلیا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:00 ب.ظ http://ealia.blogsky.com

حامدی یه چیزی می خوند به نام اقاقی . وسوسه ام کردی باز بشنوم .

علی چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.sanama.blogsky.com

موفق باشی

دی پی ام چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام.از نوشته های شما خوشم اومده دلم می خواد چند کلمه با هم حرف بزنیم...
اگه مسنجر دارید...
پس منتظرم.

سوفیا پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:18 ق.ظ http://shaparakkhanoom.blogsky.com

ای کاش یک نفر هم از دل من خبر می گرفت...

کم پیدایی نازنین یارم.
دلتنگت شدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد