چشمهایت

خلوت خالی و خاموش / مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد / شعر من شعله احساس منست / تو مرا شاعره کردی ای مرد

چشمهایت

خلوت خالی و خاموش / مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد / شعر من شعله احساس منست / تو مرا شاعره کردی ای مرد

چند خط به یاد ...


خسته ام  ،از همه
خسته ام از دنیا
 
و فرهاد بزرگ از میان ما رفت
فرهاد ، تنها خواننده نبود
هدیه ای بود از طرف خداوند که ما هیچ وقت عظمت این بزرگوار را در نیافتیم
و حال این عظمت را از دست داده ایم
و برایمان تنها شرح حالی اندک و ترانه هایی روان باقی مانده
که هر کدام پنجره ای است به روی دنیا
دیگر فرصت گفتن نیست اکتفا می کنم به چند خط از فرهاد بزرگ

پیکرم را به خاک نسپارید زیرا که تحمل سنگینی تنم را نخواهد داشت و از لمس زخم تنم بارها و بارها به درد خواهد آمد و از هم خواهد شکافت ، پیکرم را بسوزانید تا در هوا در هم آمیزد و آن را آکنده سازد...
(نقل از یادنامه فرهاد-ص 231)

شاید از زمانی که اولین صدا را از فرهاد شنیدم آرزویم یکباردیدنش بود
که دیگر دیدنش رویاست
اما من منتظر این رویا خواهم ماند
چون به رویا هایم اطمینان دارم...

تسلیت به همه دلدادگانش ، دوست دارانش ، همراهانش ،و حتی کسانی که یکبار با شنیدن صدایش دنیایی دیگر را در یافته اند...
و همدردی برای پوران گلفام که همواره همراه مردی چنین بزرگ بود

مرگ بر این میهمانخانه مهمان کش روزش تاریک....   
         
گرم و زنده بر شن های تابستان
زندگی را بدرود خواهد گفت
تا قاصد میلیون لبخند گردم
تابستان مرا در بر خواهد گرفت
دریا دلش را خواهد گشود
زمان در من خواهد مرد و من در
زمان خواهم خفت...  

یادش گرامی و روانش تا ابد جاری باد...               

نظرات 11 + ارسال نظر
باران پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:54 ب.ظ http://baran0011.blogsky.com

اینروزا حرا همه تون وبلا..اتونو درست ..ردین منبر؟

*پرنسس* پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:38 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

سلام
با هزاران لبخند آشناییم را جشن گرفتم
خوشبختم* آرزومند به اوج رسیدن آرزوهایت هستم ای دوست *

نوید || پسر جنوب || پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:26 ب.ظ http://South-Boy.BlogSky.Com

سلام آزاده جان خوبی ؟ چه خبر ؟ خوش میگذره ؟ جا داره یه چیز مهم بگم دیشب تو برنامه مهتاب از شبکه سه حدود ساعتهای ۱۲ از فرهاد یه آهنگ گذاشت و داشت در موردش صحبت میکرد !!!!!‌ همه تو خونه ما داشتن شاخ در میووردن !
با صدای بی صدا
مثل یه کوه بلند ..
موفق باشی .. یه سری به من بزن به روز کردم .. منتظرم .
آرزومند آرزوهایت نوید || پسر جنوب ||

محمود سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:54 ب.ظ http://nooshdaroo.blogsky.com

سلام آزاده خانم .. بازم مثل همیشه قشنگ بود . من آپم ، وقت کردی بیا .

نادر چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:05 ق.ظ http://nader3soot.persianblog.com/

سلام ازاده جون امیدوارم که حالتون خوب باشهوبلاگت خیلی
زیبا بود با ارزوی روزهای خوش برای شمابای تا های

مهدی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:22 ق.ظ http://mehdishokrany.blogsky.com

سلام عزیزم خوبی. چرا خبرم نکرده بودی که آپ کردی ؟
خیلی زیبا نوشته بودی منم فرهاد رو خیلی دوس داشتم
خدا رحمتش کنه....

علیرضا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:57 ب.ظ http://www.alirezafathe2.blogfa.com

سلام خیلی عالی خیلی قشنگ به من هم سر بزن منتظرم


بعد از تو دیگر شعر گفتن با یاد تو مرا راضی نمی کند دیگر خاطراتت مرا سیری نمی دهد و دیگر خیال با تو بودن آرامم نمی کند من تو را می خواهم خودت را وجودت را که سر شار از غرور و محبت است کسی را می خواهم که دستان پر ز مهرش در سرمایی ترین زمستانهای تنهایی گرما بخش دستانم بود من وجود کسی را خواهانم که سخنانش برف یخ زده دلم را ذوب کرد و در آن چشمه زیستن را روانه ساخت آری !!!!!! من کسی را می طلبم که چگونه زیستن را به من آموخت و چگونه انتخاب کردن را.........

هنگامی که احساس پوچی مرا اسیر خود می ساخت احساس بیهودگی احساس نیستی احساس زنده بودن نه زندگی کردن تو و نگاه های آرامش بخشت روزنی در قلبم باز می کردید نمی دانم آیا چشمانم این ثانیه ها و روز های تلخ و شیرین را بار دیگر خواهد دید؟!! و آیا باز این دوستیها ادامه خواهد یافت؟!!

چشمانم اسیر قفسهای طلایی نگاه تو اند!!!.............

نمی دانم نگاه تو چه طور قفس ها را باز می کندو چشمانم را آزاد؟؟.......آیا چشمانم میلی به جدایی و آزادی خواهند داشت؟!!

محمود سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:59 ق.ظ http://nooshdaroo.blogsky.com

سلام آزاده عزیز .. من آپم .. خوشحال میشم بیایی .. سبز باشی .

Sami سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:55 ب.ظ http://Celestial.blogfa.com

فرهاد ... !!
گفتنی ها کم نیست من و تو کم گفتیم .
مثل هذیان دم مرگ
از اغاز چنین درهمو بر هم گفتیم .

پسر دوست داشتنی سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.lovely-night.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
امیدوارم که زمانی که داری این پیام رو میخونی مثل یاس پر طراوت و شاداب باشی ....
گفته بودی که به سر بزنم
با اینکه نمیدونستم کی هستی و چی هستی و از کجا
آمده ای .... به خاطر اینکه یاس دلم پرپر نشه به گفتت عمل کردم ...
با آرزوی اینکه روزی برسه که هیچ یاسی پرپر نشه ....

امشب صنما باز که افسانه شنیدیم
وصف لب تو از لب پیمانه شنیدیم
پیمانه چو با یاد نگاه تو گرفتیم
از هر رگ دل نغمه مستانه شنیدیم
هر تاب سر زلف تو گویای حدیثی است
این راز نهان را همه از شانه شنیدیم
آن­شب که گره از سر زلف تو گشودند
فریاد و فغان از دل دیوانه شنیدیم
مشکل بود از کوی تو آسوده گذشتن
ما این سخن از ساقی میخانه شنیدیم

قهرمان فراموش شده یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:28 ب.ظ

برای چند خط به یاد ...

هیچ وقت نگفته بودی که چنین حسی نسبت به فرهاد داری
یا حتی چنین حسی نسبت به یکی داری...

اما اگه اون فرهاده احساس میکنم ارزشش رو داره

نمیدونم چرا هر کی که فرهاده باید درد بکشه
اما این فرهاد با اون فرهاد بیستون یه فرقی داشت
اون خودش خودشو کشت
و این غم و غصه هاش

اون با یه نگاه عاشق شد
و این با یه عمر دیدن (چیزی که نباید میدید) عاشق موند

و این که اون عاشق شیرین شد
و این شیرین عاشق

میخوام به یادش هر جمعه رو اونقدر نقاشی کنم
که دیگه توش احساس غم نکنه

اما یاد تو فقط یه چیز میگه :
با فرهاد همدرد باش تا من شیرینت بمونم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد