چشمهایت

خلوت خالی و خاموش / مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد / شعر من شعله احساس منست / تو مرا شاعره کردی ای مرد

چشمهایت

خلوت خالی و خاموش / مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد / شعر من شعله احساس منست / تو مرا شاعره کردی ای مرد

خزان من ... بهار یاس

نگاهم کردی نگاهت کردم
دستم را به سویت گرفتم آن را گرم فشردی
به گرمای نگاهم لبخند زدی
مهر را در میانمان یافتی و به من آموختی
روزگارم رابه تو بخشیدم و چشمانت را از آن خود کردم
عشق را هدیه کردیم
لذت بودن را در آغوش هم یافتیم
 و عاشق شدیم
رنجیدیم
بخشیدیم
و عاشق ماندیم
.
.
.
شیطان به حریممان راه یافت
نافرمانی کرد
رنجیدی
رهایم کردی
رفتی
.
.
.
ندانستی
نگاهت طنین لذت
دستانت گرمای لبخند
و آغوشت مامن رویای من بود
.
.
.
برای چشمانت نفس می کشم
اشک می ریزم
لبخند می زنم
عاشق می مانم
می گویم
و می نویسم

...چشمهایت را دوست میدارم...


.........................................................................................................................
بهار نزدیک است
هر چند همیشه عاشق باران پاییز و سرمای زمستان بودم
ولی با یک توافق بهاری به خاطر گلدان یاسم می نویسم :

تولد دوباره ی یاس های سفید ، آغاز بهار طبیعت
... تبریک ، تبریک ، تبریک ...

آرزوهایتان دردسترس و زندگیتان به زیبایی رسم پایدار نوروز باد.

       آزاده