چشمهایت

خلوت خالی و خاموش / مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد / شعر من شعله احساس منست / تو مرا شاعره کردی ای مرد

چشمهایت

خلوت خالی و خاموش / مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد / شعر من شعله احساس منست / تو مرا شاعره کردی ای مرد

شاپرک خانوم !

نمی دانستم ...
صداقت را چگونه معنا باید کرد ...
مهر را چگونه باید وصف کرد ...
امید را چطور باید تصور کرد ...
ویا حتی لبخند رابه چه رنگی باید کشید ...

نمی دانستم ... تا بالهایت به رویم گشوده گشت.
تو با یک آشنایی ساده ، صداقت را برایم معنا کردی.
با یک نازنین گفتنت ، مهر را برایم وصف کردی.
با یک آرزوی موفقیتت ، امید را برایم تصور کردی.
و تو با قلب مهربانت، لبخند را برایم سبز کشیدی... همرنگ روح لطیف پاکت.

شاپرکم... هنوز از مهر پنهان نوشته هایت ، خندانم
وخود نمی دانم پرهای قشنگت کی به رویم ، گشوده شد...

مهربانم تا ابد شاد و پیروز باشی ...  



برای سوفیای عزیزم

عشق آن نیست که به هم خیره شویم
عشق آن است که هر دو به یک سوبنگریم
                                            آنتونی دست اگزوپری

به همین سادگی

شاید اونو زیاد دیده باشی
وقت های زیادی را باهاش حرف زده باشی
با اون بیرون رفته باشی
ولی همیشه محبتی را که تو قلبت نسبت بهش داری انکار می کنی...
به لحظه ای فکر کن که اون پیشت نیست
همون موقع است که یه حس میاد سراغت
-اون الان کجاست ؟
-با کیه؟
-چیکار می کنه؟
-سلامته؟
دوست داشتن یعنی همین...
یعنی اینکه        یه حس باعث دلتنگیت بشه...
به همین سادگی
دل منم برای برق اون چشمهای قشنگت وقتی قهر می کنی خیلی تنگ میشه...
پس شاید منم ... دوستت دارم ...
آره ، دوستت دارم -اینو فقط باید باور کنم...


بیرون پناهگاهت می مانم و درون را نگاه میکنم
در حالی که در اطرافم از هر سو بمب می ریزند
تو در داخل پناهگاهت چقدر سر حال و در امان به نظر می آیی
آیا گفته بودم که من به این چیزها توجه میکنم ؟
آیا گفته بودم که چه شگفت آور هستی ؟
و چه قدر ناراحتم که از هم جدا شده ایم ...
عزیزم،من بیرون پناهگاهت ایستاده ام ،
اما امیدوارم که در قلب تو باشم...

                                                                       شل سیلوراستاین