من نمی انم حقم را در کدامین خانه خیال جا گذاشتم...
بخشش ، بخشش ، بخشش
تنها همین...
قانون دلم تنها حکم به رها کردن بدی می دهد
وبس
...
تو می دانی
من کجا مردم؟
زیر کدامین درخت تنها
و آیا باز هم می دانی
چه کسی بر سر مزارم میگرید؟
کدامین دست آبی به آن روان می دارد
و آیا تو نیز به دیدارم می آیی ؟
...
من که بخشیدم و رها کردم
چه کسی برایم ماند؟؟؟
کدامین شانه به یاری هق هقم آمد
کدامین دست برای آرامشم به دیگری سائید
کدامین قدم برای برداشتن باری از شانه ام به جلو آمد
هیچ کس هیچ کسی برایم نماند
...
به خاطر پریشانم سوگند که دیگر نای ماندن نیست
تو که اندوه مرا میدانی تو ،که اندوه مرا می دانی
به کنارم بیا و برایم بوته یاسی نیز بیاورم
شاید نفس را باور کنم
با عطر یاس حضورت می شود دنیایی خیال ساخت
باور کن !
mer30 az inke omadi 2 weblogam
سلام آزاده خانم ... مرسی که به من سر زدید .. خو شحال شدم ... اجازه تبادل لینک میدید ؟؟؟
سلام آزی جون چطوری عزیزم؟ اول اینکه اول این مطلب یه اشتباه کردی نوشتی من نمی انم (نمیدانم) خب ولی مهم اشتباهی نیست که کردی . مهم اینه که آنقدر احساساتت لطیف و زیباست که غیر قابل وصف هستش. مهربون خیلی قشنگ نوشته بودی. ایول
باور کردم
خیلی قشنگ بود
موفق باشی
سلام آزاده گلم
عالی می نویسی
امیدوارم دوستهای خوبی باشیم
موفق باشی
سلام آزی جون چطوری من به روز کردم. خوشحال میشم بیای به خونه خودت.........
سلام آزیتا جان خوبی ؟ چه خبر ؟ انشالله که خوب باشی .. راز اینکه به هر چیزی چقدر ابراز علاقه کنی اینه که بدونی یه روز ممکنه از دست میدی پس زیاد به فکر این مسائل نباش .. موفق باشی و موید .. یه سری هم به من بزن . منتظرم .
آرزومند آرزوهایت نوید || پسر جنوب ||
سلام خوبی ؟
وبلاگ قشنگی داری
خوشحال میشم به منم سر بزنی
تا بعد خدانگهدار
سلام آزاده خانم ... مثل اینکه هنوز از آپ کردن شما خبری نشده !!! چرا ؟؟؟ من منتظر مطالب بعدی شما هستم . اجازه تبادل لینک هم که ندادی !!!